..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

سلام

 

امروز پشت یه چراغ راهنماییه قرمز با نگاه کردن به ثانیه شمارش به این فکر کردم که:

چه ساده عمر می رود اونم پشت یه چراغ راهنمایی ساده ...

...................................بگزریم...........................................................................................

می خوام صحبت کنم با یه آهنگ که باهاش واقعا زندگی می کنم شایدم چند باری نوشتم براتون

خیلی زیباست...

فقط باید :

گوش داد ...گوش داد ... بازم گوش داد ...بعد فکر کرد...

 ..............................................................................

پینک فلوید می گه hey you.. آهای تو..

 

آهای تو که در سرما ایستادهای(پس چه می شه کرد)

تو که پیر می شوی و تنها(می دونی رسم زمانه آخرش تنهاییه و پیری)

می توانی مرا حس کنی(تو اگر حس می شدی که درک می شدی)

آهای تو که در راهرو ایستادهای(hey you standing in the aisles...)

با پاهایی که می خارند و لبخند های بیرنگ(می دونی وقتی به خودم فکر می کنم لبخند می زنم یه لبخند بی رنگ)

می توانی مرا حس کنی(...)

آهای تو کمک نکن تا روشنایی را به خاک سپارند(روشنایی را به خاک سپردند و از چراغ استفاده کردند‌ !)

بی آنکه بجنگی تسلیم مشو(آدم مگه تسلیمه خودشم می شه!)

آهای تو که آنجا در افکاره خودت(جایی برای فکر کردن آرام تر از آنجا ندارم)

برهنه در کناره تلفن نشسته ای(می دونی شاید زنگ زد من نبودم که دیوانه صداش بشم)

می خواهی به من دست بزنی(می دونی به من از بچگی گفتن تو داغی دست بزنم می سوزم)

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای(دارم صدای سکوت دیوار را گوش می دهم)

منتظری تا کسی صدایت کند(شاید..انتظاره رسیدن یه صدا....)

می خواهی به من دست بزنی(...)

آهای تو کمک کن تا سنگ را بر دوش کشم(من خودم نیازمنده کمکم)

قلبت را بگشا به خانه می آیم(قلب من درش برای همه باز بود اما همه باهاش بازی کردنه اما الان....)

اما این فقط یه خیال بود(خیال خوش. بیهوده.اما شاید کمی دلگرم کننده فقط کمی...)

همانطور که می بینید(as you can see)

دیوار خیلی بلند بود(اگر بلند نباشه که به راحتی می شد رفت از اون بالا و دیدی آنچه نباید دید)

آهای تو که در جاده ایستادهای(شاید منتظرم..)

نتوانست رها شود........(نتونستم دیگه)....................

و کرمها مغزش را خوردند.........................

آهای تو که در جاده ایستادهای(منتظره یه همسفرم)

همیشه هر کاری که بگویند می کنی(چه می شه کرد)

می توانی کمک کنی(من خودم کمک می خواهم)

آهای تو که در پشت دیواری(صدای من را بشنو)

بطری ها را در تالار می شکنی(چیزه شکستنی باید بشکنه حتی اگر یه بطری باشه یا یه دل)

می توانی کمکم کنی(...نه...)

آهای تو به من نگواصلا امیدی نیست(شاید باشد اما کو...؟)

با هم می ایستیم جدا از هم می افتیم(مثل همیشه نزدیک هر اندازه که دور)

................................................................................................................................

اینم گروه پینک فلوید:

 

.............................................................................................................................

 

.............................................................................................................................

 

سلام

 

گفتم چی بنویسم امشب...

داشتم فرهاد گوش می دادم این شعرش اومد خیلی خوشم اومد

نوشتم تا شما هم بخونیدش..

خیلی زیباست...

زیباست به زیبایی یک احساسه خسته

که وقتی این شعر را با صدایی زیبا می شنوه

می فهمه که دلهای خراب مثل دل خودش زیاده..

 

می دونید این هفته یه خورده عجیب بود...

نمی دونم ...با یه نفر خانمی آشنا شدم..

خانمی که عاشق بود..ولی عشقش بهش خیانت کرد

هر چیزی فکر بکنید این خانم کرد اما آخرش....

حالا فکر داشت تا بجنگد با همه...

اما بازم گرفتاره زخم زمانه شد...دیدیم..چگونه کم آورده بود....

من چون قبلا دیدیم...انجام داده ام و کشیدم ..و یا الانم می کشم

دلم بد براش سوخت...

دلم برای خودم هم سوخت که چرا دلم شکست می دونید..شاید دلها شکستم...

می دونی از هر دستی بگیری از همون دست پس می دی...

اما به خانمها بر نخورد اما بدانند احساس در بعضی روابط یعنی شکست مطلق...

البته خیلی از پسر ها هم گرفتاره احساسه کور می شن..بعدش هم شکست کور...

البته یکی از دوستانم می گفت البته در مورده من

می گفت تو شکست نخوردی....تو شهامت گفتن نداشتی...

نمی دونم شاید....

 

 

گفتنیها کم نیست..

رستنیها کم نیست.من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده تا روی زمین خم بودیم

گفتنیها کم نیست من و تو کم گفتیم

مثله هزیانهای دم مرگ از آغاز چنین در هم و بر هم گفتیم

دیدنیها کم نیست من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنیها کم نیست من و تو کم چیدیم

وقت گل دادنه عشق روی دار قالی..

بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدم

خواندنیها کم نیست من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد با دهانی بسته وا ماندیم

من و تو کم بودیم

من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما می خوانیم

ما به اندازه ما می بینیم

ما به اندازه ما میخوانیم

ما به اندازه ما می چینیم

ما به اندازه ما می گوییم

ما به اندازه ما می روییم

من و تو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

من و تو خم نه در هم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم

من تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم که اندازه ما هم شده با هم باشیم...و بس

 

 

 

.........................................................................................................................

...

سلام...

 

امشب از اون شباست که من بد خرابم...

خراب از موندن در خود و بودن در بی خیالی

من دارم خراب بی خیالی می شم ...

خرابی که می خواد وانمود کنه بی خیاله اما تو دلش آشوبه

باید جنگید ...جنگی بی سرو صدا...

حالا جالبه بدونی که نمی دونی باکی باید جنگید

می دونی می گن آدم گاهی باید با خودش بجنگه..

جنگ با خودت...با عقیده های کاذب با چیزهایی که یه روز

شاید مسخره اشان می کردی اما الان همه وقت با خودته...

شدن مونس فکر های شبانه ات

فکرهایی که همراه همیشگی دودی هستند که دروجودت دنباله

بی هدفی می گردن...

چه می شه کرد...فعلا صبر.....شایدم همون بی خیالی......

 

به قوله فرهاد...

 

هر چند ز کار خود خبر دار نی ام

بیهوده تماشای گر گلزار نی ام

بر حاشیه کتاب چون نقطه شک

بی کار نی ام اگر چه در کار نی ام

امروز در این شهر چو من یاری نیست

آورده به بازار و خریداری نیست

آنکس که خریدار بدو را یم نیست

وانکس که بدو رای خریدارم نیست

 

خواننده فرهاد...شاعر...

روحت شاد...

 

یه توصیه: لذت واقعی را در کنار اونایی که دوستمون دارن تجربه کنیم

.....................................................................................................................