..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

با سلام...

 

خوب دیدمش..شاید بعد از دو سال...

تغییر کرده بود...خوب بزرگتر شده بود...

شاید خسته بود...

ناگهان رسید...

خوب من می دونستم بعضی وقتها اگربیاد حتما سری اونجا می زنه..

خوب منم خونه یکی از دوستام اونجا بود...

زنگ زد گفت که بیا اونجا...

منم رفتم...نشسته بودم...اصلا توقع دیدنش را نداشتم..

خوب دوسال آنجا گاهگاهی می رفتم...

شاید ببینم..دیگه نا امید شده بودم..

اما یه دفه رسید...

اول حواسم اصلا نبود...

یهویی شناختمش...وای چقدر عوض شده بود..

جا خوردم...اونم یهو جا خورد...

سعی کردم آرام باشم...

نمی دونم نمی خواستم بفهمه چی کشیدم...

نمی دونم امروز هوا گرگ و میش بود....عینک زده بود..

نیم نگاهی کرد...البته ...نمی دونم...

چند لحظه......دوتایی جا خوردیم.....

بازم همون سکوت لعنتی رد و بدل شد.....

شاید فقط صدای یه احساسه دیواری داشت می یومد....

دیدیم و یادی از گذشته از رد و بدل شد...

همون نگاههای زیبا...اما خیلی خسته....

اما اینقدر این دل خسته بود که دیگه نلرزید...

نمی دونم چرا؟؟؟

بعد هم....

 

۱۵/۷/۸۶ یه روز که هوای اینجا هم ابری بود

..............................................................................

می دونی واقعا از انتظار کشیدن خسته شدم...

خسته تر همیشه..

یه مشکلهایی هم تو زندگم اتفاق افتاده....

شاید طاقتم کم شده...نا امید شدم..

نمی دونم اما نمی دونم کی قراره این زندگی ما روی آرامش ببینه...

همش فکرو خیال و نا امیدی...

امیدی نیست....بر دیدینه آرامش...

دیگه از اینکه بخوام نشون بدم همه چیز عادیه ....خشته شدم...

خسته شدم...

...............................................................................

دیگه خسته ام کرد....بهش گفتم تو راهه خودت را برو...

منم نظاره گرت می شوم....چون دیگه برای رفتن من راهی نمونده !

بهش گفتم تا همین جا هم که با هم بودیم بس بود...

داغه....داغ بودم...

سکوت تا کی...چقدر می خواهی از خوبی سو استفاده کنی...

می دونی بعضی ها که فکر می کنن از همه زرنگ ترند...

از همه احمق ترند..

همیشه بدون سکوت نشانه نفهمیدن نیست...

...شاید گاهی باید سکوت کرد.....

بهش گفتم کاری نکن که خاطره بشی...

......به امیده دیدنه دوست های واقعی.....

......پاک و بی شیله پیله..................

...............................................................................

شاید همه قاصدک ها را باد برده...!

                                                   دیوار!

 

با سلام

آره بهش گفتم خسته ام...

شب بود...داشتیم راه می رفتیم..

می دونی خیلی سخته که به یکی8..7.سال دوست باشی...

اونوخت...

خوب عیب از منه...ولی دیگه دارم کم میارم..

آخه مگر بعضی از مسائل چقدر ارزش دارن که...

که بخواهی رفاقتت را حراج کنی...

می دونی بهش قبلا گفتم که سعی نکن برام زرنگ بازی در بیاری...

شاید فراموش کرده بود که روزی هم خورشید از پشت ابر بیرون میاد...

حالا که کارش تموم شده....چی بگم...

تازه عصبانی بود که...

اما اینا همش درسه...درسهایی از زندگیه که باید یادشون بگیری...

اما خوب حواسم جمع تر شد....شاید اعتمادم به خیلی ها کور...

....راهه خودم را میرم..

 

اخلاقم داره روز به روز عوض میشه...

..دوست دارم تنهایی سیر کنم...

دیگه خسته شدم که بخوام بفهمم که چه کسی بهم نارو زده...

ولی خوب یاد گرفتم که راحت از زندگی خط بزنم....

الانم دیگه خط خوردی....

نمی دونم اما به خودم گفتم حیف این همه وقت که با تو تلف شد...

بد روی دلم موند...

 

خیلی ها می گن که من اخلاقم بده...

تلخ ....تلخ...

..یه خورده محکم صحبت کردن بد نیست.....

خوب زبون بازی زیاد نمی کنم.....یعنی هندونه زیره بغله کسی نمی زارم...

متنفرم از کسایی که به کسایی بها می دن که هیچ چیزی نیستن...

خشک...خشک...هم نیستم...

شاید حرفی که خیلی ها به هم می زنن من نمی زنم...

سعی می کنم واقعی با خیلی ها صحبت کنم...

 

آره یه مشکلی قبلا پیش اومد بود...البته یه زخمه کهنه...

شاید داشت بزرگ میشد....از یه مهمونی شروع شد...

بعدش کلی حرف...

....خیلی کارها کردن ما هم سکوت...

اما من بضی چیزها را راحت فراموش نمی کنم...

بعد از چند ماه یکی از همون بچه ها را دیدم...

یه نیش زخمه کوچک زد...

منم راحت بهش گفتم من کاری نکردم که بخوام حالا ناراحت یا پشیمان باشم....

شما هر طوری دوست داشته باش فکر کن...

اصل برام مهم نیست....

 

 

می دونی اینا همش تجربه اند....

هر چه تلخند اما شاید باید اتفاق بیفته تا دوستات را بهتر بشناسی...

شاید دیدت بهتر بشه نسبت به اتفاقهای آینده...

 

 

 

                                         دیوار!