با سلام...
چه راحت...یه روز از روزهای خدا...
داری زندگی خودت را می کنی...ساده و آرام
جرم تو اینه که شاید دوست داشتی راحت و آرام زندگی کنی...
شاید جرم تو اینه که راحت دلت گیر افتاد...
شاید جرمه تو سادگی و پاکیه...نمی دونم..
شایدم ساده و پاک نیستی...
شاید جرم تو اینه که دوست داری مثله کف دست صاف باشی....
شاید جرمه تو اینه که گاهی زیادی سکوت می کنی...
....نمی دونم جرم ما چی بود که اینطوری شد...
شاید جرم ما این بود...که زود فهمیدیم راه باید چکونه رفت...
جرمه ما این بود که فهمیدیم رفتنه راه تنهایی محاله...
جرمه ما این بود که فکر کردیم خیلی ها سرگرمن.
شاید سرگرمی را بازی ساده بیش ندیدیم !..
اما همون سرگرم ها راحتر از تو...شاید دارن زندگی می کنن...
جرمه من این بود که گاهی دلم راحت تر خیلی ها می شکست...
جرمه من این بود که دلم تحملش کم شده...دلش بی معرفتی زیاد دیده...
جرمه من این بود که گاهی با سکوت از کناره بعضی چیزها گذشتم...
جرمه تو این بود که فقط گاهی رفتن ها را دیدی...
شاید رفتنها را دیدی و خودت موندی...
جرمه تو اینه که نمی تونی زندگی را راحت سر کنی...
سخت می گیری...نمی تونی دیگه بگذری..
جرمه تو اینه که ...بابا مشکل داری...
شاید دلت با دلهای دیگه فرق می کنه....
شاید تنهایی دوای غصه هاته...
مشکله تو اینه که گاهی خیلی خونسرد نگاه می کنی...
شاید خونسردی قهوه ی گرمی که از سرما یخ زده...
نمی دونم گاهی دلم زیاد طلبه شادی نیست...
شاید با غم دیگه خو گرفته...
شاید باید با خیلی چیزها خداحافظی کنی...
با نگاهی که آرزویت بود باهاش چشم تو چشم باشی...
با صدایی که به دلت موند صدات کنه....
با قدم هایی که فقط رفتنش را دیدی....
با وجودی که شاید وجودش را تجربه هم نکردی...
با لبخند هایی که تو دلت موند با هم بخندند....
نمی دونم....چرا...چرا....
نیم نگاهی به دیوار بنداز...وای چه نظمی داره آجرهاش..
حتی جای یکیشونم نمیشه خالی بمونه...
شاید باید خداحافظی کنی...
شاید باید تنهایی را سهم خود از زندگی بدونی....
شاید باید گوشت را بزاری به دیوار و تو صدای درد و دلش را گوش کنی....
شایدم درد و دلت را باید با خودت کنی....
شاید نباید فراموش کنی...که چه به سرت اومده...
شاید تا آخر عمر فراموشی این لحظه ها سخت تر این باشه..که بخوان فراموش بشن..
می دونی خسته شدم از بس بی معرفتی دیدیم...
می دونی سرم سنگینه...شاید دلش خواب بخواهد...
دوست داره بخوابه و بیدار بشه ببینه اینا همش یه کابوسه شبانه بودن...و...
دلم یه زندگی تازه می خواد... ..
دیوار
زخم شب می شد کبود
در بیابانی که من بودم
نه پر مرغی هوای صاف را می سود
نه صدای پای من همچون دگر شب ها
ضربه ای بر ضربه می افزود
تا بسازم گرد خود دیواره ای سرسخت و پا برجای
با خود آوردم ز راهی دور
سنگهای سخت و سنگین را برهنه پای
ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند
از نگاهم هر چه می اید به چشمان پست
و ببندد راه را بر حمله غولان
که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست
روز و شب ها رفت
من به جا ماندم دراین سو شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزوی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم
لیک پندارم پس دیوار
نقشهای تیره می انگیخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن می ریخت
تا شبی مانند شبهای دگر خاموش
بی صدا از پا درآمد پیکر دیوار
حسرتی با حیرتی آمیخت
سهراب سپهری
دیوار!
سلام
حرفات حقیقت داره !
گاهی جرم ما دل ماست که فرق داره !
دلی که حساس تره ! دلی که باغم خو گرفته !
دلی که فقط بلده سکوت کنه
مثل سکوته پر از حرف دیوار ...
.
.
.
راستی من بی اجازه لینک ات کردم !
اگه نمیخوای بگو تا حذف کنم
سلام ممنونم که به وبلاگ من سرزدی ممنون از نظرت باز هم منتظر حضور سبرت هستم موفق و پایدار باشی
جالب بود !!!
همیشه بخندید!!!
سلام
ممنون که به من سر زدی
بازم به من سر بزن
موفق باشی
بای
سلام
خوبی ؟
اگه اینا جرمه ... ما هممون مجرمیم ...
دیوار نازنین ...
حتی شاید خود زندگی هم یه جرم باشه ...
شاد باشی .
زندگی ناخواسته برامون بالا و پایین زیاد داره. و همین سختی ها، دوریها، تنهاییها و ... ما رو می سازه و بزرگ می کنه. نگو سخته که می دونم بهایش چه قدر سنگینه!
سلام ای سکوت تنهای پشت دیوار
گناه ما اینه که دلمون زیادی ساده است
خیلی سایت را از سرم سنگین کردی هااااا
بمونی
غمهات کوتاه
بهاربارونی
زندگی واسه ما آدما مثل دفتر ??? برگه اولش خوش خط مینویسی و دوست داری به اخرش برسی وسطاش خسته میشی بد خط مینویسی و هی برگه حروم میکنی اما اخرش که رسید جا کم میاری حسرت میخوری که چرا برگه هاشو حروم کردی
امیدوارم شما از این دسته نباشین و
همیشه شاد باشین
سلام
مطلب خیلی قشنگی بود:)....شعر سهراب هم که زینتش شده بود.....منتظر حضور سبز شما..من شما رو لینک می کنم
موفق باشید...شوریده
مرا به روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید:))
سلام دوست خوبم.
مدتهانبودم.اما حالا هستم با یه دنیا روحیه و عشق و شادی...
بهم سر بزنی خوشحالتر میشم.
شاد باشی...
مطمئنم تحملت خیلی بیشتر از اونی یه که خودت می دونی...
سلام
شاید باید این شاید گفتنا رو کنار بذاریم
میدونی جرم ما این که همش میگیم شاید شاید
چرا قا طعانه حرف نمیزنیم
قاطعانه بگیم مشکل از ماست حتی اگه نباشه
مشکلات و باید خودمون حل کنیم تا به یک قطعیت برسیم
خداحافظی کرد، نمی دونم امکانش هست! گاهی بد به سراغم میان با انکه با هاشون خداحافظی کردم .یه جورای شاید خودمان طالبش هستیم یه حس خودآزاری نا خواسته همان بزرگ بینی هست؟ نمی دونم فقط اتفاق افتاد پس هست ..اره بهترین کار همان خواب هست...
به نام خدا
سلام...
خوبییییییییییییییییییییییی؟
نمی دونم چی بگم ولی بیش از ۳ باز خوندمش....
چیزی ندارم که بگم....
فقط مواظب خودت باش....
یا حق!
سلام...
من سعی کردم زود بیام اما نمی دونم چرا باز این همه عقب افتادم؟؟؟:دی
خیلی قشنگ نوشتی....حسش رو کامل گرفتم و کلی دلم گرفت...واسه همه ی اون شایدها....
اما یه چیزی مدام توی ذهنم تکرار میشه...اونم حرف آخرت بود...دلم یه زندگیه تازه می خواد!!!
یه احساس تلخ اما دوست داشتنی توی این جمله بود... احساسی که منم بارها تجربه اش کردم...شایدم یه جور آرزو شده...آره...منم به بن بستی رسیدم که دلم شاید یه زندگیه تازه می خواد....
مثل همیشه آرزو می کنم از لحظه های زندگیت خاطره ی شیرین داشته باشی...یا حق
با وجودی که شاید وجودش را تجربه هم نکردی...
واینجا زندگیست!
یکدست !
بگذریم!
آره دل منم یه زندگیه تازه میخواد ... اما نمیشه شروع کرد زندگیه جدیدی روکه هیچی از قبل توش نباشه .. حتی اگه خودمم بتونم انقدر نشونه ها پیدا میشه که نمیذاره !!! جواب کامنتتو همون جا دادم لطفا بخونش ... ممنونم...
سلام دیوار همان تکیه گاه دلتنگی های من است دوست خوبم
دیوار سخت / دوست داشتنی / پناهگاه / وخانه همه مااست اریایی باشی
مرسی به ما سر زدی
لینک ما یادت نره
ما هم لینکت می کنیم
زیبا بود.......آخ قلبم!!!!!!!!!!!!!
خب زندگی همینه دیگه تلخه ولی همینه
سلام دوست خوبم.
ممنون از حضورت.
راست میگی بعضی غمها رفتنی نیستن ام خواستن توانستنه.میشه از خاطرات بدمون فاکتور بگیریم و خوبی هاو خنده ها و شادیهاشو تو دلمون نگه داریم تا با یاد آوریشون غممون نگیره.
اگه هرگز نشد اما باز میشه حداقل وانمود کنیم که شادیم که غم مهلت عرض اندام پیدا نکنه.
از دعا و آرزویی که در حقم کردی هم ممنونم.
در پناه حق شاد باشی...
می دونی دیگه از وانمود کردن خسته شدم!...دوست دارم یه شادی حسابی رو تجربه کنم...
سلام دیواری!!!
تولده وبلاگمه....یه سر بزن
سلام عزیز
خیلی وقت بود که دیگه به اینجا نیومده بودم .. از این بابت عذر میخوام .. ممنونم که به یادم بودی و بهم سر زدی .
میدونی من در این مورد به چه نتیجه ای رسیدم (؟!) به این نتیجه که باید بعضی جاها تو زندگی تنها پذیرفت و گذشت .. به جای سوال ٬ سکوت کرد .. به جای کنجکاوی ٬ آروم نشست و چیزی نگفت .. راستش من خودم جزء افرادی هستم که تا چیزی رو کاملا نفهمم ٬نمی پذیرم .. و در زندگی به این نتیجه رسیدم که بعضی چیزها رو نمیشه فهمید .. باید بار سنگینش رو بگذاری روی دوش قانون زمین و ساده از کنارش بگذری .. وگرنه میمونی ٬در همون حادثه ٬ لحظه ٬ثانیه و هر چیز دیگه ای که باشه ٬میمونی و به سکون میرسی ... اما زندگی جاریست و نباید ازش عقب موند .. با اینکه این کار برای خودم هم سخته .. اما باید بپذیریم که بعضی اوقات زندگی درک کردنی نیست (!) و پر میشه از شایدها و اماها و اگرها و پیوسته پس از هر جمله باید به این واقعیت اقرار کنیم که نمیدونیم ... نمیدونیم .. نمیدونیم ....
یا حق
خدا قوت
خوشحال میشم بیایی
به راز کوه بیا
سلام دوست خوبم، ممنونم که به من سر زدی و معذرت می خوام بابت اینکه من خیلی دیر به وبلاگت سر زدم. وبلاگ زیبایی داری با متن های فوق العاده زیبا و سرشار از احساس - احساساتی که به آنها بی محلی شده- نمی دونم چی بگم، خودمم گیجم ، آرزو می کنم هر چی زودتر از این حالت در بیای چون میدونم چقدر سخته -دنبال بحونه ای که گریه کنی- موفق باشی.
سلام
وبلگ من به روز شده
موفق باشید...شوریده
چه بسیارند از مردم ما که از شنیدن صدای آغاسی و آفت و سوسن بیش از آثار مندلیف و اشتراووس و بتهون و شوپن لذت میبرند. آنها اصولاً ازشنیدن آثار کلاسیک دچار دوران و تهوع میشوند و چیزی از این نوع موسیقی دستگیرشان نمیشود. اما در حضورسایرین برای نشاندادن مثلاً مدرن بودن خود درد جانکاه گوش فرا دادن به این آثار را تحمل میکنند، تا مبادا دیگران آنها را امل و غیر روشنفکر بحساب آرند
چنانچه اینگونه افراد را به تماشای آثار یک نقاش درجه پنجم کوچه نشین هم ببرید و مثلاً بر روی آن آثار فقط اتیکت وان گوخ یا سالوادوردالی و یا هر نقاش نامدار دیگری را بچسبانید، باز هم از آنها هزاران تحسین و تمجید خواهید شنید. حتی اگر تابلو ها را پیش از نشاندادن بدانها سر و ته هم که کنید، و بر روی آثار امپرسیونیسم، اتیکت کوبیسم و ناتورالیسم هم که بچسبانید، باز هم از اینگونه افراد تحسین خواهید شنید. زیرا حتی معنای نقاشی مدرن را هم نمیدانند، چه رسد به سبک های مدرن این هنر
شما از هر ایرانی سئوال کنید که آیا فلان کتاب را خوانده است ؟ حتمآ جواب خواهد داد بلی. وقتی موضوع کتاب را سئوال کنید، خواهد گفت که چون آنرا سالها قبل مطالعه کرده موضوع را بدرستی بیاد نمیاورد. موضوع کتاب را حتی دگرگونه نیز بیان کنید، حرف خودتان را خواهد دزدید و فورآ خواهد گفت، آه بله! حال چیزهایی را بیاد میاورم. زیرا که ایرانی باید همه کتابها را خوانده باشد، تمامی فیلم ها را دیده باشد، چند زبان خارجی بداند و به تمام نقاط جهان نیز سفر کرده باشد. منزل وی نیز حتمآ باید در شمیران و جردن و قلهک واقع شده باشد
مادام که در فرهنگ ما بر زبان آوردن جملاتی که درهای شعور و معرفت را برویمان می گشاید شرمندگی بحساب آید، هرگز ازاین جهل و ننگ و بی هویّتی خلاصی نخواهیم یافت. جملات زیبایی چون متاسفانه نمیدانم ـ خیر، نخوانده ام ـ نه، ندیده ام و از همه مهتمر، لطفآ بمن نیز بیاموزید
به نام خدا
اهم اهم...
سلام عرض شد دوست جوونی...
خوفییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کجایی تو؟
اصلا سراغی از کسی نمی گیری هاااااااااا با معرفت:دی
هرجا هستی تنت سالم باشه....
اومدم ببینم در چه حالی...
فعلاناااااااااااااا
یا حق!
فعلا هستیم...و طی زندگی می کنیم!
راستی چرا وبلاگت باز نمیشه؟
دیوار من هنوز منتظرم!!!
میام حتما....
زندگی یعنی عشق و وقتی نباشه یعنی جسمی هستس معلق در عالم فانی ...
/////////؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پستت رو خوندم ... خیلی ساده و جالب نوشته بودی مخصوصا از این قسمتش خوشم اومد که :
« جرمه من این بود که دلم تحملش کم شده...دلش بی معرفتی زیاد دیده...
جرمه من این بود که گاهی با سکوت از کناره بعضی چیزها گذشتم...»
اینا چیزایی هست که متحمل شدم متاسفانه :(
خوشم اومد
شاد باشی
نه! این دیوار گلی را سر باز ایستادن در برابر خنک نسیمی نیست! بهتر آنکه تا توفان هست آوار شود...!!!
موفق باشی
شاید....اما هنوزم اینقدر لرزان نشدم...
نمی دونم اما خوب وقتی می خونم "دلم غمگینه".. کمی گیج می شم..دیوار بی احساس بودن خوب نیست اما من تنها همین راه را می شناسم. به قول حمکت: زندگی می کنم انچنان که مرگی در پیش نیست....شاید اساسی وجود نداره.
...احساس...شاید من همیشه در خودم کورش کردم...شاید نمونده چیزی ازش
سلام دیوار
تولدت مبارک ...
ما هستیم .. و این هم جرم کمی نیست ..!
ممنون...
سلام
هنوز اپ نکردی
من اپم
موفق باشید....شوریده
سلام دوست خوبم می بینم باز هم هستیم یعنی باید باشیم آره باید با خونسردی طی کرد این روزهای بی خاطره را که در فرداها همین روزها هم خاطره میشن... و شاید حسرت این روزها را بخوریم... نبودم یعنی دست خودم نبود و لی الان هستم یعنی نمیشه با دنیای نت حالا حالاها خداحافظی کرد شاید اگر پا داشت اونم گریز پا میشد.... نمیدونم چی میگم اومدم بهت سر بزنم دوست خوبم.... دلت شاد و امیدوار
سلام چه توصیف زیبایی
من دیوار استواری
زنده باد
موفق باشی
به نام خدا
سلام....
خوبییییی؟؟؟؟
ولی بر عکس تو من کلی گلایه دارم از این دنیا با آدماش...
جوابتو تو وبلاگ خودم دادم...
یا حق!
راستی به خاطر بدتر نشدنه حالم اون وبلاگ و حذف کردم...
حتما سر می زنم...
همیشه فکر می کردم پشت این دیوار های بلند انسان های بزرگی زندگی می کنند ولیحالا میدانم که بلندی دیوارها به خاطر کوچکی انسان هاست.....
با این نوشته ات واقعا زندگی کردم...درسته همینه..
ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از ان من است آن روز کهلحظه وداع من و توست آن لحظه شوم ترین لحظه پایان من است.....
زغم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد.....
2نمی دانم چه دیدم در پیام تو که قلب نازکم ناگه گرفتار و اسیر دام عشقت شد. دگر این چشم بیمارم دگر این قلب تب دارم تحمل ناورد آن سردی چشمان زیبایت. نگاه من که در قلب چو سنگ تو ندارد هیچ اثر مبهوت مبهوتم. اگر این عشق سوزان را به یاری نگاه گرم و گیرایم نثار هر که می کردم٬ چو مجنون در پی من زار و خسته راه می پیمود ولی تو....
سلام
ممنونم که سر زدی..بدرود...چون که می دونم که اون آدم خودخواه ای است
نمی دونستم تو اصفهان درس می خونی! حالا درست فهمیدم یا نه؟
آره...من دانشجوی اصفهان هستم...
شاید هم جرمشون اینه که : اولا معنی عشق رو نمی فهمن.
دوما معنی جرم رو...
به نام خدا
سلام...
خوبیییی؟
من اومدم....
تمام کلاسمو دودر کردم...
راستی نمی خوای آپ کنییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جوابتو تو وبلاگ خودم دادم...
یا حق!
سلامم
خوبی ؟
. . . .
من آپیدم
بدو بیا که دلم واست خیلی تنگ شده...
منتظرتم عزیزم :)
روزات برفی
سلام دوست گلم.
امیدوارم شاد و سرحال باشی...
وبلاگم به مناسبت یلدا آپ شد...
منتظرت هستم...
عیدتون مبارک. یلدای شادی داشته باشید...