سلام...

 

چند گاهی نبودم..

شاید بی خیال...

 

من ...یه جور احساسی دارم...

شاید به درک...سکوتی رسیدم ...که قبل از هر فریادی لازم است..

سکوتی که شاید محکوم به شکست است..

 

خوب...تو هم که با من نبودی...آنکه می پنداشتم باید هوا باشد..

و شاید گمان می کردم...فقط یه گمانه سرگرم کننده..

شاید من و تو...حق داشتیم...که به اندازه ما هم که شده...با هم باشیم..

 

ای دل..کی می دونه...تو این دلها...تو این نگاها..تو این چهره ها..

چی می گذره..کی می دونه....پشت یه غرور..شاید یه نگاه ساده...

یه دله...که مثله یه دیوار....فریادش را فقط خودش درک می کنه/...

 

شاید گاهی باید پذیرفت...که رفته...

پشت یه ماشین خوندم..به این مضمون

ای عاشق دیوانه...نشستی عاشق...موندی گرفتار...

اما عشقت رفت...حتی شاید بهت فکر هم نکرد...

شاید اومد که خاطره بشه...

 

شاید باید تلاش کرد دوباره زندگی کرد..

 

.......نمی دون...م...........................................................