با سلام....

 

 

گاهی خیلی خرابم...

گاهی اصلا حوصله ندارم...

نمی دونم اما تغییر کردم...بقوله یکی از بچه ها...

.......چرا 180 درجه عوض شدی؟......

دوسته خوبیه...شاید بهتر از خیلی ها...

شاید یه محرمه...شاید خبر داره دله منه.....

شاید باید باشه....شاید نبودنش برام سخته...

گاهی هر روز باید صداش را بشنوم...

شاید کمی به هم دری وری می گیم...می خندیم...

شاید گاهی درد و دل می کنیم...

می دونی یکی باید باشه...

خیلی سخته که کسی نباشه گاهی باهاش صحبت کنی...

...................................................................

اما..

 

توی یه شب تنهایی...هوای تو به سرم می زنه...

...

تو این وقتها گاهی دلم صدای فرهاد می خواهد...

گوش بده...

 

تو هم با من نبودی...

مثله من با من...

و حتی مثله تن با من..

 

تو هم با من نبودی..

آنکه می پنداشتم باید هوا باشد

و یا حتی گمان می کردم اینطور

باید از خیله خبرچینان جدا باشد

 

تو هم با من نبودی

تو هم از ما نبودی

آنکه ذات درد را باید صدا باشد

و یا با من چنان هم سفره شب

باید از جنس من و عشق و خدا باشد

 

تو هم از ما نبودی....

و............

 

گاهی هنوز خسته ای...می دونی حوصله ات سر رفته...

یه ترانه می خواهی ...کمی بیشتر هوایت را عوض کنه..

گاهی میبینی که واقعا تنهایی...یاده گذشته هات را می کنی..

یادته ساعتها با صداش زندگی می کردی....

...یادته ساعتها شوق دیدنش را داشتی...

 

حالا میری سراغ سیاوش قمیشی..

یادته چقدر گوش می دادی...

 

اون روزها ما دلی داشتیم

واسه بردن جونی داشتیم

واسه مردن کسی بویم ..

کاری داشتیم...

پاییز و بهاری داشتیم

تو سرا ما سری داشتیم

عشقی و دلبری داشتیم

 

کسی آمد که حرف عشق را با ما زد

دله ترسوی ما هم دل به دریا زد

به یک دریای طوفانی دله ما رفته مهمانی

چه دوره ساحلش ...از دور پیدا نیست

یه عمری راه و در قدرت ما نیست..

باید پارو نزد وا داد ...

باید دل را به دریا داد

خودش می بردد ...هرجا دلش خواست...

به هر جا برد بدون ساحل همون جاست..

به امیدی که ساحل داره این دریا

به امیدی که آروم میشه تا فردا

به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره

به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره

دله ما رفته مهمانی...به یک دریای طوفانی

خودش می بردد ...هرجا دلش خواست...

به هر جا برد بدون ساحل همون جاست..

و......

 

 

گاهی دلت یه ترانه آرامتر می خواهد..

آرام به آرامی صدای آب...

که گاهی گوش می دادی...زیرو رو می شدی...

آرامی که آرومت کنه...

این دله پر غوغات را ببره تو حال و هوای دیگه...

شاید بتونه کمی آرومشکنه...

....یه دله طوفان زده را می تونه آروم کنه....

 

آره یه دکلمه با صدای فردمنش...

 

میشه از عشق تو گفت

میشه با ستاره های عشق تو مغرب نو مشرق نو بر پا کرد...

میشه از برق نگاهت خورشید را خاکستر کرد

میشه از گندمیه سره زلفت یه عالم شعر نوشت...

آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه...

آره از عشق تو مردن داره...

میشه از عشق تو مرد و از دست همه راحت شد...

میشه از عشق تو مرد و از دست تو هم راحت شد...

آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه...

اگر از عشق بشه غصه نوشت میشه از عشق تو گفت...

.

.

. 

می دونی اینا همش توی یه شب....که دلم می گیره...

می دونی اینا داستانه یه شبه که دلم هواتو می کنه...

می دونی اینا فقط بهانه ای برای به یاد آوردنته...

می دونی دوست داشتم با هم تا خوده صبح ترانه گوش می کردیم...

باوره خاطره شدنت برام خیلی سخته...

....یعنی راهی برای جبران مونده؟....

نمی دونم این دل دیوونه را به یاد داری؟

................................................................................................

 شاید گاهی باید گذشته را زمزمه کرد و باهاش زندگی کرد .. ! ..

.............................................................................

من اگر ماه بودم سرد می شدم

و اگر آدم خوبی بودم

فاصله میانه دوستان را درک می کردم

من اگر تنها بودم گریه می کردم

و اگر با تو بودم آسوده خاطر بودم

و اگر دیوانه بشوم

باز هم می گذارید با شما هم بازی شوم.؟...

 

 

 .................. دیوار ! ......................................................