نه پروانه من گریخت...
به شتاب یک شوق
به سبک بالی یک خیال
به پریشانی یک آرزوی آشفته ...
چه می دانم چگونه؟
از تنهایی اتاق گریختم
خود را در پی او به در خانه رساندم
گشودم بیرون را نگریستم:
کویر... آسمان...سکوت
دکتر شریعتی
سایبان آبی سنگین آویخته است
به چشم هایم سایه اندازد و من می توانم تو را ببینم
سفید رنگی است که از لباس تنت می تابد
او در سابه موج آرمیده است
تصویرهای باز یش مه آلود بود
خورشید بر چشم هایش می تابید اما مهتاب هر بار نابینایش می کرد
سبز
است رنگ نوع و تبار اوسرعت حرکت مردمک های چشم ذهن را می فریبد
پیوند میان امیدواران و لعنت شدگان بسیار است...
با سلام
شاعر می گه:
از آن نترس که هایو هو دارد از آن بترس که سر به تو دارد
به نظر من آدمها اون چیزهایی نیستن که می گن ....................
نفس بکش در هوا نفس بکش
از نگاه کردن به دور و برت ترسی به دل راه نده
اینجا را ترک کن اما مرا ترک نکن
به دورو بر نگاه کن و زمین خودت را انتخاب کن
برای عمر دراز و پرواز بلندی که داری انتخاب کن
و لبخند هایکه بر لب داری و اشک هایی که می ریزی
و هر چه را که می بینی و به آن دست می زنی
همیشه همه زندگی تو خواهد بود
اگر...
من
اگر قو بودم رفته بودممن
اگر قطار بودم دیر می کردمو
اگر آدم خوبی بودمبیشتر از حالا با تو حرف می زدم
و
اگر به خواب می رفتم خواب می دیدمو
اگر می ترسیدم قایم می شدمو
اگر عقلم را از دست بدهم بی زحمت سیم هایت را در مغزم نکارمن
اگر ماه بودم سرد می شدماگر
کتاب بودم خم می شدمو
اگر آدم خوبی بودمفاصله های میان دوستان را درک می کردم
من
اگر تنها بودم گریه می کردمو
اگر با تو بودم آسوده خاطر بودمو
اگر دیوانه بشومباز هم میگذارید با
شما همبازی شوم.راجر واترز(پینک فلوید
با سلام
راستی چرا سایت های (بی بی سی) و( انتخاب) و( بازتاب) را فیلتر کردند.
یعنی ما ایرانیها باید اینقدر عقب باشیم که از یه خبر ساده و ابتدایی با خبر نبشیم و مثل لاکپشت سرمون تو لاکمون باشه و از هیچی با خبر نشیم.
شاید تو اون سایتها چیزهای می گن یا هست که ما نباید با خبر بشیم و یا چیزهایی می گن که بعضی ها خوششون نمی یاد.
می گن این سایتها به دستور کسائیه که ادعای دموکراسی و آزادی داره مسدود میشه
این چه دموکراسیه که مردم را از خوندنه یه خیر ساده محروم می کنه؟
چیکار کنیم که .. تو این کشور دموکراسیه
کامل برقراره دیگه ....خسته نباشید...
(آهای تو)
آهای تو که آن بیرون در سرما ایستادهای
که تو که پیر و تنها می شوی
می توانی مرا حس کنی
آهای تو که در راهروها ایستاده ای
با پاهایی که می خارند و لبخندهای بیرنگ
می توانی مرا حس کنی
آهای ! تو کمکشن نکن تا روشنایی را به خاک سپارند
بی آنکه بجنگی تسلیم مشو
آهای تو که آنجا در افکار خودت
برهنه کنار تلفن نشسته ای
می خواهی به من دست بزنی؟
آهای تو که گوش به دیوار گذاشتهای
منتظری تا کسی صدات بکنه
می خواهی به من دست بزنی؟
آهای تو کمکم می کنی که سنگ را بر دوش کشم؟
قلبت را بگشا به خانه می آیم
اما این فقط یک خیال بود
همانطور که می بینید
ئیوار خیلی بلند بود
هر قدر تلاش می کرد
نتوانست رها شود
و کرمها مغزش را می خوردندند
آهای تو که در جاده ایستادهای
همیشه هر کاری را که بگویند می کنی
می توانی کمکم کنی
آهای تو که در پشت دیواری
بطری ها را در تالار می شکنی
می توانی کمکم کنی
آهای تو به من نگو که اصلا امیدی نیست
با هم می ایستیم جدا از هم می افتیم...
پینک فلوید(راجر واتر)
آلبوم دیوار