..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

..سکوت دیوار...

آهای تو که گوش به دیوار گذاشته ای...منتظری تا کسی صدایت کند !

با سلام....

 

 

گاهی خیلی خرابم...

گاهی اصلا حوصله ندارم...

نمی دونم اما تغییر کردم...بقوله یکی از بچه ها...

.......چرا 180 درجه عوض شدی؟......

دوسته خوبیه...شاید بهتر از خیلی ها...

شاید یه محرمه...شاید خبر داره دله منه.....

شاید باید باشه....شاید نبودنش برام سخته...

گاهی هر روز باید صداش را بشنوم...

شاید کمی به هم دری وری می گیم...می خندیم...

شاید گاهی درد و دل می کنیم...

می دونی یکی باید باشه...

خیلی سخته که کسی نباشه گاهی باهاش صحبت کنی...

...................................................................

اما..

 

توی یه شب تنهایی...هوای تو به سرم می زنه...

...

تو این وقتها گاهی دلم صدای فرهاد می خواهد...

گوش بده...

 

تو هم با من نبودی...

مثله من با من...

و حتی مثله تن با من..

 

تو هم با من نبودی..

آنکه می پنداشتم باید هوا باشد

و یا حتی گمان می کردم اینطور

باید از خیله خبرچینان جدا باشد

 

تو هم با من نبودی

تو هم از ما نبودی

آنکه ذات درد را باید صدا باشد

و یا با من چنان هم سفره شب

باید از جنس من و عشق و خدا باشد

 

تو هم از ما نبودی....

و............

 

گاهی هنوز خسته ای...می دونی حوصله ات سر رفته...

یه ترانه می خواهی ...کمی بیشتر هوایت را عوض کنه..

گاهی میبینی که واقعا تنهایی...یاده گذشته هات را می کنی..

یادته ساعتها با صداش زندگی می کردی....

...یادته ساعتها شوق دیدنش را داشتی...

 

حالا میری سراغ سیاوش قمیشی..

یادته چقدر گوش می دادی...

 

اون روزها ما دلی داشتیم

واسه بردن جونی داشتیم

واسه مردن کسی بویم ..

کاری داشتیم...

پاییز و بهاری داشتیم

تو سرا ما سری داشتیم

عشقی و دلبری داشتیم

 

کسی آمد که حرف عشق را با ما زد

دله ترسوی ما هم دل به دریا زد

به یک دریای طوفانی دله ما رفته مهمانی

چه دوره ساحلش ...از دور پیدا نیست

یه عمری راه و در قدرت ما نیست..

باید پارو نزد وا داد ...

باید دل را به دریا داد

خودش می بردد ...هرجا دلش خواست...

به هر جا برد بدون ساحل همون جاست..

به امیدی که ساحل داره این دریا

به امیدی که آروم میشه تا فردا

به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره

به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره

دله ما رفته مهمانی...به یک دریای طوفانی

خودش می بردد ...هرجا دلش خواست...

به هر جا برد بدون ساحل همون جاست..

و......

 

 

گاهی دلت یه ترانه آرامتر می خواهد..

آرام به آرامی صدای آب...

که گاهی گوش می دادی...زیرو رو می شدی...

آرامی که آرومت کنه...

این دله پر غوغات را ببره تو حال و هوای دیگه...

شاید بتونه کمی آرومشکنه...

....یه دله طوفان زده را می تونه آروم کنه....

 

آره یه دکلمه با صدای فردمنش...

 

میشه از عشق تو گفت

میشه با ستاره های عشق تو مغرب نو مشرق نو بر پا کرد...

میشه از برق نگاهت خورشید را خاکستر کرد

میشه از گندمیه سره زلفت یه عالم شعر نوشت...

آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه...

آره از عشق تو مردن داره...

میشه از عشق تو مرد و از دست همه راحت شد...

میشه از عشق تو مرد و از دست تو هم راحت شد...

آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه...

اگر از عشق بشه غصه نوشت میشه از عشق تو گفت...

.

.

. 

می دونی اینا همش توی یه شب....که دلم می گیره...

می دونی اینا داستانه یه شبه که دلم هواتو می کنه...

می دونی اینا فقط بهانه ای برای به یاد آوردنته...

می دونی دوست داشتم با هم تا خوده صبح ترانه گوش می کردیم...

باوره خاطره شدنت برام خیلی سخته...

....یعنی راهی برای جبران مونده؟....

نمی دونم این دل دیوونه را به یاد داری؟

................................................................................................

 شاید گاهی باید گذشته را زمزمه کرد و باهاش زندگی کرد .. ! ..

.............................................................................

من اگر ماه بودم سرد می شدم

و اگر آدم خوبی بودم

فاصله میانه دوستان را درک می کردم

من اگر تنها بودم گریه می کردم

و اگر با تو بودم آسوده خاطر بودم

و اگر دیوانه بشوم

باز هم می گذارید با شما هم بازی شوم.؟...

 

 

 .................. دیوار ! ......................................................

نظرات 38 + ارسال نظر
سارا خانم شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام رفیق
وای....همون چیزی که تو دلم بود.........تو چه راحت بیانش کردی
این ترانه ها...........
وای.......
خیلی گیرم.............تو همه چیز
سراغم بیا

نسی جوون شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ب.ظ

به نام خدا
سلام...خوبییییییی؟
دوست جوونی من نمی دونم شاید حالا حالا ها ننویسم...
ببین اومدم که نگی نیومدی هااا:دی
می خونم می کامتم...:دی
پس کمی Wait

قطره شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ http://love-human.blogsky.com


سلام

دل نوشته ت روحمو لمس کرد و ..........دلمو... .

واسم نوشته بودی هر کسی عشق رو یه جور حس میکنه و دنبالش میره ؛ خوب منم کاملا موافقم و منظورم همینه. مهم نیست شیوه ها متفاوت باشه، مهم نتیجه ست و این فقط به یه عشق خالص و بی پیرایه بستگی داره و ....

با نوشته ات یاد ..............................افتادم.
اون روزا ما دلی داشتیم ..... با احوالاتم خیلی سنخیت داره.

شاد و یگانه باشیم!

شیما شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ب.ظ http://just-a-day.blogsky.com

دیواری....!!!!!!!!!
دلم گرفت....حالتو می فهمم...اما چیزی نمی تونم بنویسم... گاهی فقط باید سکوت کرد!!!

نسی جوون شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ب.ظ

وای من با سیاوش قمیشی و فردمنش کلی حال می کنم.....
مخصوصا دکلمه فردمنش.....
ای ول......
می دونی ماها بیشتریهامون خیلی شبیه هم هستیم...
همیشه دلمون می گیره...
حتی با شنیدن آهنگی که یه ذره شاد باشه هم خوشحال نمیشیم...
ببین نمی تونم هیچی بگم....
فقط شعر می نویسم.....
من که خیلی وضعیتم بده....
بعدا جبران می کنم....
ببخش تو رو خدا که نمی تونم خیلی چیزی بگم...
البته تو عقل و شعورت خیلی بیشتر از اینا میرسه که من بخوام چیزی بگم....
خیلی کوچیک تر از این حرفام....

نسی جوون یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ

هر آنچه که می شنوی
به نحوی معنایش روشن است
ما همه سرنشینان یک سفینه ایم و به پیش می رویم
از اولین بار که صدای زندگی شنیده شد
تا آخرین صدای انسان در این کره ی خاکی
همیشه سوال این بوده است که
به کجا می رویم؟ به کجا می رویم؟
ادامه بده٬ ادامه بده
روشنایی نقره فام در کنار تو است

نسی جوون یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:02 ق.ظ

بگیر دستی را که راهنمای تو است
تا از این شب به جایی برویم که از آنجا امده ایم
ادامه بده٬ ادامه بده
وقتی برگ های پاییزی به زمین می افتند
و صدایی می شنوی که تو را به دوردست فرا م یخواند
آنگاه هراس مکن٬ به راهت ادامه بده
ادامه بده٬ ادامه بده
عشق دختر زندگی است٬
تسلایی برای مبارزه و تلاش
همیشه در کنار تو است٬
تو را در ادامه ی راه یاری می کند
آه٬ می گویند که ستارگان آسمان
ارواح کسانی هستند که می میرند
آیا زمانی که به مقصدمان می رسیم٬
آنها را دگر بار خواهیم دید؟

پ یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ق.ظ http://avayidarbaranblogsky.com

سلام/خیلی پر محتواست اسم وبلاگتون.همش فک میکنم واسه چی این اسموانتخاب کردید..میدونید من الکی اسم انتخابنمیکنم..گاهی ..چرا ولی این خیلی معنا داره
نوشتهاتونم جالبه/موفق باشید

زهرا یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://aliveLove.blogsky.com

سلام عزیزم
ممنون که بهم سر زدی، به خوابم می اد چون نمی دونه هنوز می تونم خوابشو ببینم....

سیاوشی یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ق.ظ http://arezoo62.blogsky.com

سلام
خیلی سخته یهو تنها باشی از ارتفاع با سر سقوط کنی...
خیلی سخته هنوز تو منجلاب خاطرات سوخته دست و پا بزنی... به نظر من عشق یک بار برای ما میاد و اگه نتونی حفظش کنی زود هم از دست میره... همه مون خسته ایم...
باید بدونیم کسی که رفت دیگه بر نمی گرده... ولی این دل خیلی توقع داره از خودش... باید ادامه بدیم تا به هدفهای دیگه مون برسیم... باید دوست داشته باشیم اونایی که ما رو دوست دارن.... نه اونایی که ما دوست داریم........
خدا پشت و پناهت دلت شاد

گندم یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ب.ظ http://gandooom.persianblog.ir

ما نمی توانیم کسی را دوست بداریم بی اینکه بی اختیار بخواهیم او را در قلب خود جای دهیم . حال آنکه بودن یعنی هدیه دادن قلبمان به آنها که دوستشان داریم ... بی آنکه آنها را به سوی خود فرا خوانیم . پس چگونه می توان قلبی را تا ابد هدیه کرد ؟ ( فراتر از بودن ـ کریستین بوبن )
سلام
وقتی عاشق یه نفر هستی و کنارت نیست تا ابد می تونی توی قلبت داشته باشیش ! اصل عشق اونه که توی دلته نه خود معشوقت ... اگه عشقش نبود اونم یکی بود مثه همه ! اونوقت هیچ فرقی با اونهایی که هر روز بی تفاوت از کنارشون رد میشدی نداشت ! اگه کسیو واسه خاطر خودش می خوایش به نبودنش دل خوش کن ! بودن هیچ دردی رو دوا نمی کنه فقط اینکه برات یه عادت میشه . یه عادت که شاید بعد از یه مدتی دیگه هیجان قبل رو واست نداره . همین دلتنگی های عشقه که شیرین و حقیقیه ! بقیش فقط سرابه ! کی دوست داره گول سرابو بخوره ؟
در ضمن عشق یه طرفه لایق تحقیره ! چون اساسا غلطه ! می دونی چرا اینو می گم ؟ این یعنی معشوقت نمی فهمه عشق چیه و این آخره مصیبته ! می دونی چی می گم ...
با اجازه لینکت کردم !

بی کلام یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:58 ب.ظ http://be-happy.blogsky.com

سلام
مهم نیس با کیه ... مهم اینه که کنار هر کی هس .. هر جایی که هس شاد و خندون باشه . واحساس خوشبختی کنه ...
می دونی ... صفر صفرم ....
دیوار عزیز .. غمگین نوشتی .... و صادقانه ....
شاد باشی

A..$@$...M دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:35 ق.ظ http://www.deltangiii.blogsky.com

سلام
خوبی
بدو بیا که اپ درستی کردم
ازدست ندری عزیز بابا
مراقب خودت باش

ستایش دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ق.ظ http://s1921.blogsky.com

سلام . خوبین ؟ ممنونم که بهم سر زدین . وبلاگتون قشنگه . متن های احساسی رو دوست دارم . امیدوارم همیشه موفق باشید . ارادتمند: ستایش

بانوی ماه دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ق.ظ http://banooyemah.blogsky.com

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.................شاید سکوت...

سیاوش دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:38 ب.ظ http://faryadeasheghane.blogsky.com

سلام
ممنون که به من سر زدی
راستی حالات منم دقیقا مثل تو شده
نمی دونم چرا؟؟
راستی منم مثل تو یه دوست خوب دارم که بهش تکیه کنم
موفق باشی

سام علامه دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 ب.ظ http://allamehonline.blogsky.com

خیلی سخته که کسی نباشه گاهی باهاش صحبت کنی... حرف منم همینه رفیق ... پر از شب گریه شدیم در این آسمان پر خفت وطن.....!

مهتاب دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:47 ب.ظ http://mahtab7777.blogsky.com

سلام ممنون سر زدی .تو هم جالب می نو یسی خوشم اومد .جالب بدونی من تنهام خیلی گاهی دلم تنگ میشه ولی اینجوری آدم راحت تره چون دیگه دلهره بی معرفتی و تنها شدن رونداری چون تنهایی .تنهایی عالمی داره که اگه بتونی باهاش کنار بیای زیباترین موهبت درست مثل عشق تو قصه ها که همه نبالش می گردن

هستی دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://delshoodegan.blogsky.com

همیشه داشتن یه دوست خوب نعمته اما بعضی از دردا رو به هیچ کی نمیتونی بگی .....
ما موندیم و یه مشت خاطره .....
و ما همیشه منتظر و به یاد کسی هستیم که مدتهاست مارا فراموش کرده
شاد باشی و بی نیاز
در پناه حق

باربد دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ب.ظ http://khandevagerye.blogsky.com

دیگه حال سیگاریزدن رو حم ندارم . حال خود کشی رو هم ندارم . حال بوف کور خوندن رو هم ندارم . میگی چیکار کنم ؟؟؟

نسی جوون دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

به نام خدا
آیا تو را پاسخی هست؟
بشکن طلسم سکوت را
تا باز آن نغمه عاشقانه
این پهنه را پر کن جاودانه.....

نسی جوون دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:06 ب.ظ

من باز به تو می اندیشم...
در اعماق خاطراتم....
تو را می کاوم...
و هر لحظه روشنتر از لحظه قبل...
تو را می یابم....
بودنت عظمتی است برای قلب خسته ام...
و نبودنت مرگ تمام بودنم...
پس بیا تا دوباره...
با هم بودن را تجربه کنیم....

نسی جوون دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ

باز کن چشمانت را...
. خیره به چشمانم بنگر...
بگذار ذره ای از آن همه شگفتی...
نصیب من گردد....

نسی جوون دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ

چه زیبا بود آنزمان که آزادانه بدون
ترس از فردایی گنگ سبک بال به هر طرف
پر می گشودیم و همپای یکدیگر
به دوردست ها سفر می کردیم.....
یا حق!

امیر سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ق.ظ http://golayepune.blogsky.com

هر قطره اشک عاشق امضای خداست

پای چشمهایی که آسمان در آنها خلاصه شده است.
اگه وقت کردی به منم یه سری بزن خوشحال میشم

پاییز صحرا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 ق.ظ http://paize-sahraa.blogsky.com

سلام

وب لاگت قشنگه با کلی مطلب ساده و قشنگ..

~~~

آره ؛ گاهی گذشته به حال سفر میکنه..

~~~

موفق باشی

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ب.ظ http://rue.blogsky.com

حالمان بد نیست غم کم می خوریم



کم که نه هر روز کم کم می خوریم



آب می خواهم ،سرابم می دهند



عشق می ورزم عذابم می دهند



خود نمی دانم کجا رفتم به خواب



از چه بیدارم نکردی ؟آفتاب!



خنجری بر قلب بیمارم زدند



بی گناهی بودم و دارم زدند



دشنه ای نامرد برپشتم نشست



از غم نامردمی پشتم شکست .....

.
.


دلت شاد
عیدت مبارک

بهار(دختر غریب بارون) چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

...................................
حتما سکوت...................
............................
آن هم در پس دیوار.................
.................................................
بمونی خوب من
بهاربارونی

نسی جوون چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ

به نام خدا
سلام دوست جوونی....خوبیییییییی؟
این روز با شکوه رو بهت تبریک می گم....
امیدوارم تو این روز به هر چیزی که دوست داری برسی....
دیروز تو علی ابن مهزیار واسه همه بچه ها دعا کردم واسه توئم دعا کردم....
امیدوارم که از این وضعی که هممون داریم نجات پیدا کنیم...
نمی دونم....
یا حق!

سلام
ممنون که به فکر دوستات بودی...
منم امیدورم...

نگین چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:38 ب.ظ http://delaram62.blogsky.com

سلام جناب دیوار(اسن مناسبیه برای شما؟)یه دیوار همیشه محکم و استواره طوری که میشه بهش تکیه کرد
اگه نشه دیگه اسمش دیوار نیست.ظاهرا اونقدر استوار به نظر نمیرسین! هنوز هم میخواین یه دیوار باقی بمونین؟!

راستش دیگه دارم کم میارم...خسته شدم..

سعید چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://jenabsarhang.blogsky.com/

سلام رفیق غریبه
ممنون که اومدی بذار اینجا بگم یه چیزی گلوم رو فشار میده
بذار بگم مهم نیست کی گوش میده مهم اینه که میگم خسته ام رفیق فقط خسته از این بازی روزگار . چرا بین آدما دیوار کشیده شده چرا ؟

...دیوار...
گاهی خودمون کاری می کنیم که دیوار دورمون کشیده می شه...
ولی این دیوار خیلی بهتر از بودن با بی معرفتیه...

آزاده چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ب.ظ http://callmyname.blogsky.com

یه دیوار...
چند وقته یه دیوار میخوام...
یه دیوار واسه اینکه حرفامو بفهمه اگه هم نفهمید میگم سنگه دیگه اما چی به تو بگم ... تو که عزیزترینی ...

هستی پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:56 ب.ظ http://delshoodegan.blogsky.com

سلام
عیدتون مبارک...
کمتر به گذشته برگرد ... این آمدنا و رفتنا لازمه این زندگیه و نمیشه کاری کرد باید بدونی کسی که قرار بره هیچ جوره نمیشه موندگارش کرد
تو روزای خوبی هم داشتی به اونا فک کن و به تموم خوبیهای خودت و اون.... و بگذر از تموم بدیها و خاطرات تلخ اینجوری راخت تر میشه زندگی کرد و حتی دوام آورد...
شاد باشی و بی نظیر
یا حق

مهسا(ماه) پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.qqqq.blogsky.com

فرهااااااااااااااااااااااد سیاااااااااااااااااااااااوش مسعود فردمنش................................... همونایی که دوسشون دارم.یادش بخیر.قدیمی بیشتر اینا رو گوش میدادم.
خوشحال شدم بلاگت رو خوندم.یاد خاطرات افتادم.بهم سر بزن اگه دوست داشتی لینک تبادل کنیم. ؛)

بید قرمز پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://bideghermez.blogsky.com/

من شما رو به یه بازی دعوت کردم. خوشحال می شم که تو دعوتم رو قبول کنی و تو بازی شرکت کنی.

در یه فرصت مناسب .....حتما..

A..$@$...M جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ق.ظ http://www.deltangiii.blogsky.com

سلام
دق کردیم از بسی که نیومدی بابا یه سری بزن
ممنون

مهتاب جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ب.ظ http://jodi.blogsky.com

ما همه برگ درختانیم در گلزار عمر
بیخبر از سیلی توفان و خشم بادها
آهوان شاد و شنگولیم سرگرم چرا
غافل از چنگال گرگ و حیله ی صیادها

به همه ی اینها امیدوارم همیشه شاد باشی .
به امیددیدار

رویا شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ق.ظ http://bahane-be-bahane.blogsky.com/

خوب من یکم خنگم اااااااااااااااااااااااااا ببخشید سلام
خوب نگفتی قبول میکنی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد